در این
چند روزی که از درگذشت نامنتظرهی شهرام آزادیان میگذرد، از نگاههای مختلفی
دربارهی او نوشتهاند. بعضی سعی کردهاند شمهای از خصوصیات شخصی او را وصف کنند.
مثلاً از فروتنی و گوشهگیری و بدبینی او گفتهاند یا حالات و سخنان او؛ از جمله
آن تکیهکلام معروف که من هم سر کلاسهایم مشابهش را تکرار میکردم: «حرفی؟ سخنی؟
نقدی؟». کسانی که شهرام آزادیان را میشناختند با خواندن اینها تصویر او پیش
چشمشان زنده میشود اما گمان نمیکنم برای دیگران سود زیادی داشته باشد. این از آن
چیزهایی است که تا به چشم ندیده باشی درک نمیکنی. من که رابطهی شخصی نزدیکی با
او نداشتم و یکی از صدها دانشجویش طی این سالیان بودم، اینجا میخواهم کمی از آنچه
او به دانشجویانش میآموخت بگویم.
آزادیان
از نظر من نماد دو چیز بود: سختگیری در کار تحقیق و توجه به تاریخ ادبیات. در
زمانهی سهلانگاری آکادمیک، زمانهای که مقاله نوشتن و منتشر کردن بیش از دانش و
مسألهمندی به رعایت چند دستور ساده وابسته است و بسیاری با یافتن نکتهای کوچک و
چند جستوجوی ساده و چیدن مقدمات به مقدار کافی، به سرعت مقالههای خوش رنگ و بو
آماده میکنند، او کسی بود که انتظاری بسی بزرگتر از کار تحقیق داشت. دانشی وسیع
داشت اما همچنان برای اثبات هر گزارهای جستوجوی بسیار میکرد و زحمت فراوان میکشید.
چند باری شده بود که با او دربارهی موضوع تحقیقی مشورت کرده بودم و او گفته بود
برای اینکه این تحقیق کامل شود باید چنین و چنان کنی و چنین و چنانهای او از آن
دست بود که باید سالها وقت پایش میگذاشتی.
منظور
من از نکتهی دوم یعنی توجه به تاریخ ادبیات، معنی سنتی آن نیست. از تفسیر و تأویل
که بگذریم، میتوان باقی مطالعات ادبی را در دو دستهی کلی جا داد: بوطیقا و تاریخ
ادبیات. این تقسیمبندی کمابیش منطبق است با آنچه در زبانشناسی نگاه همزمانی و
درزمانی مینامند. بوطیقا، تلاشی است برای کشف قواعد نظام ادبیات اما بررسی تاریخ
ادبیاتی دلمشغول تحول و تطور است. این دو نوع بررسی هر کدام دستاورد خودشان را
دارند و در بسیاری از موارد مکمل یکدیگر هستند. یکی اجزای یک نظام را مییابد و
رابطهی آنها را با هم توضیح میدهد، دیگری تحول آن اجزا را در گذر زمان.
آنچه من سر کلاس و هنگام صحبت در مورد پایاننامهام از او آموختم بیش از هر چیز باریکبینی تاریخی بود. او همواره به چاپ امروزی کتابها، فهم امروزی ما از مفاهیم، و معنی امروزی کلمات مشکوک بود. همواره به دنبال یافتن «اصل» بود. وسواس عجیب او در شناخت چاپهای مختلف کتابها و دست یافتن به قدیمیترین چاپها از اینجا میآمد. اعتراف میکنم که تا مدتی من اهمیت این دلمشغولی او را درنمییافتم. به نظرم چیزی شبیه علاقه به عتیقهجات میآمد. طول کشید تا ببینم که این وسواسش در عمل نتایجی در بر داشت و به کشف نکاتی میانجامید. نمونهی سادهاش اینکه چاپ امروزی فلان کتاب مغلوط است و در نتیجه تحلیلی که دیگران براساس آن ارائه میکنند بیپایه است. هنگامی که پس از مرگش پیامهایش را در یک گروه علاقمندان موسیقی کلاسیک دیدیم، دریافتیم که آنجا هم همین دلمشغولی را داشت: اینکه «قدما»، مثلاً در نیمهی اول قرن بیستم آثار کلاسیک را چگونه مینواختند و تغییرات تکنولوژی و عوامل دیگر چگونه اجرای این آثار را دگرگون کرده است.
نگاه
تاریخ ادبیاتی فقط دلمشغول تحول خود ادبیات نیست، متوجه تحول نظریهی ادبی هم هست.
یعنی تغییر مفاهیم و چهارچوبهایی که با آنها به آثار ادبی نگاه میکنیم و آنها
را میفهمیم. اگر در تمثیل، محقق ادبی را مانند یک زیستشناس در نظر بگیریم، میشود
گفت که او فقط تطور موجودات زنده را بررسی نمیکند، تکامل آن ذرهبینی را هم که با
آن موجودات را مطالعه میکنیم، در نظر دارد. با این باریکبینی، خیلی چیزها که
عموماً بدیهی انگاشته میشود، تبدیل به مسأله میشود. سر کلاس انواع ادبی از این
دست نکات فراوان از او شنیدیم. مثلاً ما عموماً این را بدیهی فرض میکنیم که
شاهنامه حماسه است. اما اگر کمی به عقب برگردیم، میبینیم که تا پیش از دورهی
مدرن چنین اصطلاحی در علوم ادبی ما وجود نداشته. اگر به بررسی ریشهها بپردازی،
درمییابی که حماسه نامیدن شاهنامه تحت تأثیر ترجمه رخ داده و این نامگذاری پیشفرضهایی
در خود دارد که میتوان در آنها شک کرد. باید بروی و ببینی که ارسطو
epic را به چه معنی به کار میبرده و بعد بپرسی که آیا شاهنامه با آن تعریف حماسه
است؟ مقالهای در شمارهی پاییز و زمستان 1401 مجلهی تاریخ ادبیات دانشگاه بهشتی
چاپ شده که نوشتهی مشترک آقای دکتر آزادیان و خانم فاطمه حمصیان است و به نظر میرسد
از رسالهی دکتری خانم حمصیان استخراج شده. برای چیزی که عموم ادبیاتیها برای
اثباتش شاید به پنج-شش شاهد بسنده کنند، یعنی تحول معنی واژهی حماسه تا پیش از
دورهی جدید، پانزده صفحه مقاله نوشتهاند که بیش از صد منبع دارد. البته خانم حمصیان
نویسندهی اول آن مقاله هستند اما آن مقاله نمونهی خوب آن نوع تحقیقی است که
شهرام آزادیان میپسندید و میکوشید به دانشجویانش هم یاد دهد زیرا هم نشاندهندهی
نگاه تاریخی اوست و هم سختگیری علمیاش.
No comments:
Post a Comment